پنج شنبه - 1 آذر 1403

زن از زبان سردبیر

زن از زبان سردبیر

زن از زبان سردبیر

(قسمت نخست)

دکتر اسداله معظمی‌گودرزی

«به نقل از دایرۀ‌المعارف زن ایرانی»

 

در این سلسله مقالات به سیمای زن در فرهنگ و تاریخ گذشتۀ ایران پیش و پس از اسلام پرداخته خواهد شد.

جغرافیای تاریخی ـ فرهنگی. شیوه‌های زندگی و چگونگی تولید مادی و معنوی بشر ازجمله عوامل بنیادی شکل‌گیری فرهنگ است و این امر در روزگاران دورتر که هنوز صنعت و تکنولوژی سلطه نیافته بود، چشمگیرتر می‌نمود، ازاین‌رو نخستین هسته‌های نظام هر جامعه‌ای را باید کمابیش در نحوة ارتباط آن جامعه با طبیعت جست‌وجو کرد. بدین اعتبار، واحد جغرافیایی ایران، خود به منطقه‌های گوناگون و جدای از هم تقسیم می‌شود که در عین داشتن وحدت کلی و اجتماعی (= یگانگی ملی)، از تنوع ویژگی منطقه‌ای و قومی نیز برخوردار است و همین امر سبب شده است که تحول تاریخی زندگی اجتماعی ازجمله حیات زنان، در همه‌جای ایران یکسان نباشد و اثرپذیریهای برون‌جامعه‌ای آن نیز در بسیاری از منطقه‌ها متفاوت جلوه کند و مفاهیم «آزادی»، «وحدت» و «استقلال» در تاریخ اجتماعی و سیاسی این کشور بیش از بسیاری از کشورها، عینیت تاریخی و نمای فرهنگی بیابد.

مردم ساکن فلات ایران پیش از ورود آریائیان، با اینکه کم‌وبیش در وحدتی سراسری به سر می‌بردند، اما در منطقه‌های مختلف دارای سنتها و آداب خاصی بودند که به اوضاع جغرافیایی و رشد تاریخی و اجتماعی هر منطقه بستگی داشت. دین و باورهای مابعدالطبیعی که محور اساسی شکل‌گیری اجتماعی، آن‌سان که باید، شناخته ‌شده نیست و چنین به نظر می‌رسد که حیات دینی آن عصر دارای تنوع بوده است. به گزارش گیرشمن، اطلاع ما دربارة دینِ قدیمی‌ترین سکنة ایران بسیار اندک است. ساکنان بدوی بین‌النهرین که از همان منشأ سکنة نجد ایران بودند، اعتقاد داشتند که حیات آفریدة یک ربة‌النوع است و جهان در نظر آنان حامله بود، نه زاییده و منبع حیات، به عکس آنچه مصریان می‌پنداشتند. مؤنث بود و نه مذکر. بسیاری از پیکرهای کوچک از ربة‌النوعی برهنه که در امکنۀ ماقبل تاریخی ایران پیدا شده است، مجوزی است تا بگوییم که انسان ماقبل تاریخیِ نجد ایران دارای این‌گونه اعتقادات بوده است. این ربة‌النوع محتملاً همسری داشته که او نیز رب‌النوع بوده و در آن واحد هم شوهر و هم فرزند او محسوب می­شده است.

از سوی دیگر، باید به خاطر داشت که پیدا شدن انسان بر روی زمین با تشکیل خانواده همزمان بود. مادر خانواده دارای نقش عمده‌ای بود و چون خدمت اعضای خانواده و تربیت کودکان را برعهده داشت، گویی نظم خانواده و موجودیت آن بر ابتکار و قدرت مادر استوار بود و پدر در مرتبه‌ای نازل‌تر قرار می‌گرفت. به قول ویل دورانت «به دلیل همین توانایی مادر (= زن)، وظیفة پدر (= مرد) در «منزلتی عرضی و کوچک» قرار داشت.» ویل دورانت در همانجا به پژوهشهای پاره‌ای از انسان‌شناسان استناد کرده، می‌نویسد: مردان جامعه گاه نسبت به وظایف خود ازلحاظ زناشویی آگاهی نداشتند و زنان نیز آنسان که باید از چگونگی بارداری خویش آگاه نبودند. روابط جنسی آنان آشفته بود و گاه زن نمی‌دانست که پدر فرزندش کیست، البته ویل دورانت عمر این دوره را ـ به فرض صحت ـ بسیار کوتاه می‌داند.

«ادامه دارد...»